روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

ولادت حضرت معصومه وروز دختر

    روزت مبارک دختر گلم عزیزم امروز تولد حضرت معصومه وروز دختر بود.خیلی خوشحالم که یه دختر ناز دارم. بابا هم همینطور. از اون اول که باهم نامزد کردیم دوست داشت که نی نیمون دختر باشه و وقتی شنید که شما دخملی خیلی خوشحال شد عزیزم روز دختر رو به تو و همه دخترای نی نی وبلاگ تبریک میگم ...
29 شهريور 1391

تولد مامان

سلام عروسک مامان. قربونت برم من این چند وقت حسابی سرم شلوغ بود.چه خبرا گل من خوبی. دل مامان یه کوچولو بزرگ تر شده ومعلومه که توهم ماشاا.. بزرگ شدی . خوب دیگه از این چند روز بگم.دوشنبه 20شهریوربا بابا رفتیم عروسی و اونجا همه ازشما صحبت کردند وپرسیدند دخملی کی به دنیا میاد.منم بهت افتخار میکردمو میگفتم دخمل من به امیدخدا اخر ابان بدنیا میاد.21 شهریور هم تولدم بود قربونت برم اما ما اون شب مهمون داشتیم خاله معصومه /خالم/و مامان جون/مامان بزرگ خودم/اونا نمیدونستند که تولدمه نفسم اما برای تو خاله معصومه یه لباس خوشگل خریده بود  وگفت که سلیقه دخترش محدثه هست.منم خیلی ازش خوشم اومده.مبارکت باشه گلم.بخاطر همین اونشب بابا نتونست هدیه اشو بهم ب...
26 شهريور 1391

30هفتگی

سلام سلام عزیز دله مامان.       30هفتگیت مبارک نفسم مامان اصلا باورش نمیشه که 210 روز از بودنه شما تو دلش میگذره/ 210 روزه که منو تو با همیم و در همه لحطات در کنار همدیگه هستیم. چقدر زود گذشت مگه نه جوجه ی مامان مامان که عاشقانه دوستت داره وبدجور بهت وابسته شده عزیزم. جیگرم دیشب با هم رفتیم عروسی ومعلوم بود شماهم خوشحالی چون حسابی تو دله من نانای کردی.منم به عمه ندا گفتم دستشو بزاره رو دلم تا تکونای شما خوشگله رو حس کنه ولی تو فقط یبار تکون خوردی وعمه ندا هم فهمید وخیلی خوشحال شد وبه ماهان پسر عمه ات گفت .عزیزم ماهان 7سالشه ومهر میره کلاس اول.قربون دخملم برم که فقط واسه مامانوباباش شیطونی میکنه.امروزم رفتم پ...
26 شهريور 1391

29هفته

ملوسکم 29 هفتگیت مبارک خوشگله مامان الان 29 هفته ویک روزه که تو دل مامانشه ومامان از وجودش خیلی خوشحاله جیگرم امشب میخوایم بریم عروسی نوه عموی بابا. گلم این دومین عروسی هست که باهم میریم.دفعه قبل عروسی دختر خالم بود که رفتیم البته اون موقع شما کوشمولو بودی وزیاد دل مامی بزرگ نبود اما این دفعه ماشاا.. واسه خودت خانومی شدی و دل مامان یه کم بزرگ تر شده.شیطونک قولت که یادت نرفته که تو دل مامان خوب غذا بخوری وبزرگ بشی که دیگه خانم دکتر نگه وزن دخملی کمه. اخه اگه خانم دکتر ایندفعه هم بگه شما کوشولویی ممکنه مامان گریه کنه من میدونم دخملم حرفمو گوش میکنه که زود بزرگ شه وبیاد بغل مامان وبابا مگه نه/ راستی عروسکم مامان داره کم کم خونه تکونی میکنه ...
20 شهريور 1391

جمعه ساعت 1بامداد

عزیزم 2روز بود که نی نی وبلاگ قطع بود ومامان نتونست که واست چیزی بنویسه / دخترم دیروز با مامانی فاطمه رفتم دکتر وبرگه ازمایش وسونو رو نشون دادم. خانم دکتر گفت همه چی خوبه/فقط نی نی کوچولوی مامان یه خورده وزنش کمه واگه مامان غذاشو بیشتر نکنه واستراحت نکنه ممکنه که شما با وزنی کمتر از 2کیلو نیم به دنیا بیای  واگه خدای نکرده اینجوری بشه مامان از غصه می میره و خانم دکتر گفت که مامان یه کوچولو کم خونی هم داره .الهی مامی فدات بشه مامان تصمیم گرفته از این به بعد به حرفای خانم دکتر گوش کنه وهمه نکاتو رعایت کنه .باباهم خیلی نگرانه واز دیروز تا حالا همش به من میگه اینو بخور واستراحت کن اخه عزیزم تو خودت میدونیکه من اشتها ندارم پس چکار کنم  ...
17 شهريور 1391

28 weeks

28 هفتگیت مبارک عزیزترینم جیگرمامان امروز 28 هفته از اینکه تو دل مامان هستی میگذره.خوبی دختر من/جات تو دل مامی خوبه. خدارو شکر بخاطر اینکه 28 هفته با خوبی وسلامتی سپری شد وتقریبا ده هفته دیگه تو بغل مامانی امیدوارم همیشه سلامت باشی وهیچ مشکلی نداشته باشی عزیزم ...
12 شهريور 1391

حرفای شبانه با نی نیم

سلام دختر نازم. الهی مامان فدات بشه.الان ساعت یک ونیم شبه که مامی داره برات مینویسه عسلم.بابا هم داره با گوشیش بازی میکنه.منم که همش دلتنگ شمام ودوست دارم بیامو برات بنویسم از روزایی که تو دلمی خوشگلم دیروز بعداز طهر با مامانی فاطمه وبابا رفتیم واسه تخت وکمد شما دخمل نازم وبا سلیقه همدیگه یه مدل خوشگل واست انتخاب کردیم و سفارش دادیم وتا 10 مهر اماده میشه و میارنش.عزیزم رنگش صورتی وکرمه ومطمئنم تو گل من هم ازش خوشت میاد نفس مامی دیگه ماشاا.. کم کم داری بزرگ میشی وتکون خوردنات بیشتر شده و  وقتی لگد میزنی دل مامان میپره و مشخصه شما کجای دلم هستی قربون اون دستو پای کوچولوت بشم.جیگرم امروز باید میرفتم پیش خانم دکتر که جواب ارمایش وسونو شم...
12 شهريور 1391

صبح بخیر

صبح بخیر جیگرمامان خوبی عزیز دلم. خوشگلم مامان خیلی دوستت داره       دخملم مامان ازت خواهش میکنه که تو دل مامان خوب غذا بخوری که زود بزرگ بشی وبیای تو بغلم فرشته کوچولوی من. اخه مامان همش نگرانه وزنته. ...
11 شهريور 1391

دیدن روی ماهت

سلام به عشقم  دخترنازم   عزیزم امروز رفتیم با بابا سنوگرافی 3بعدی وشما عزیزدلم رو دیدم.وای خیلی خوشحال شدم دخمله مامان/ با با هم همینطور. دیروز صبح من وبابا رفتیم ازمایشگاه واز مامی خون گرفتن وگفتند که فرداهم باید بیای و بازم ازمایش خون بدی وخانمه گفت که ساعت 4زنگ بزن تا بهت بگیم که فردا کی باید بیای منم زنگ زدم وبهم گفتند ساعت 7بیا وحتما هم صبحانه بخور.وبعدش رفتیم سونوگرافی اما جیگرم خیلی شلوغ بود واصلا وقت نداشتند وماهم مجبور شدیم واسه امروز وقت بگیریم ومن نفسم رو یه روز دیرتر ببینم عشقم مامان دیروز وقت نکرد که بیاد واست بنویسه اخه کلاس داشتم/واما    امروز که تو نانازمو دیدم..................................
6 شهريور 1391